سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تا کی آب بر کوه می ریزد و آن را نرم نمی کند؟تا کی حکمت می آموزید و دلهایتان بر آن نرم نمی شود؟ [عیسی علیه السلام]

طـــــنـــــــــــــــــــــز

 
 
جک +18(شنبه 86 دی 8 ساعت 7:36 عصر )


 تهرانیه و ترکه و رشتیه داشتن در باره دختراشون با هم حرف میزدن، تهرانیه میگه:‌ من دو هفته پیش تو جیب دخترم سیگار پیدا کردم، تا اون موقع اصلاً خبر نداشتم که دخترم سیگار میکشه. رشتیه میگه:‌ ای بابا! من اون هفته توکیف دخترم قوطی ودکا پیدا کردم! تا اون موقع اصلاً نمیدونستم که دخترم عرق میخوره!! ترکه میگه: بابا اینا که چیزی نیست! من دیشب تو کیف دخترم کاپوت مصرف شده پیدا کردم! تا اون موقع اصلاً نمیدونستم که دخترم کیر داره!!! (فرستنده:ولکان(یا یک چیزی تو این مایه ها!)) (...این جناب گویا تو نامشون تقاضا کرده بودن که ما ازشون رسماٌ تشکر کنیم، و ابافراخ هم که نقداٌ در راستای راست کردگیش(!) دنبال بهانه میگرده که یک چیزی تو پرانتز بنویسه، این سری خوب بهش حال داده: (برادر عزیز ما رسما از شما بابت اینکه عین این دیوونه ها نشستید و برای راحتی ماها و اینکه چون کالیبرمان بالاست (یعنی کونمان فراخ است!) اینها رو اول تایپ کردید و بعد عکس گرفتید و بعد زیپ کردید و برای ما فرستادید تشکر میکنیم! تا دسته هم مخلصیم!!)) 

رشتیه آخره پکر و ناراحت نشسته بوده تو یک عرق فروشی و همین جور یک ساعت تمام داشته گیلاس عرقشو نگاه می‌کرده. یارو جاهله با خودش میگه بگذار یکم بخندیم، میره جلوی رشتیه، گیلاس عرقشو برمیداره، لاجرعه میره بالا. رشتیه اول یک نگاه غمناک به یارو میکنه، بعد یهو میزنه زیر گریه! جاهله ناراحت میشه:‌میگه: بابا بیخیال،‌ شوخی کردم جون حاجی..اصلاً‌ الان یدونه مَشتی‌شو برات میگیرم، مهمون من! رشتیه در حین هق هق میگه: نه داداش، تقصیر تو نیست. اصلاً‌ امروز بدترین روز زندگی منه! اولش صبح خواب موندم دیر رسیدم سرکار،‌ رئیسم هم بیرونم کرد! ‌بعد اومدم برگردم خونه، ‌دیدم ماشینم رو دزد برده! رفتم کلانتری، ‌گفتن کاریش نمی‌تونن بکنن...بعد تاکسی گرفتم رفتم خونه،‌ یهو دیدم کیف پولم رو گم کردم، ‌یارو راننده تاکسیه هرچی از دهنش درومد بارم کرد و گاز داد رفت.. بعد رفتم تو خونه، دیدم خانم با سه تا از همسایه‌ها تو رختخوابن! آخر تصمیم گرفتم خودمو بکشم،‌که یهو تو اومدی لیوان سمم رو تا ته خوردی!!! 

ترکه و لره با هم میرن شکار، منتها فقط لره تفنگ داشته. خلاصه وسطای جنگل بودن که یهو یک شیر هیکلی میگذاره دنبال ترکه! خلاصه اون بدبخت هم جفت میکنه، شروع میکنه با آخرین سرعت دویدن، و درضمن سر لره داد میزده که: بکشش...بکشش! لره هم تفنگشو در میاره، نشونه میگیره، بنگ! میزنه یک تخم آقا شیره رو ناکت میکنه! شیره شاکی میشه، سریع تر میگذاره دنیال ترکه.... اون بدبخت هم باز در عین دویدن، داد میزنه: بکشش...بکشش!! باز لره نشونه میگیره، اینبار میزنه اون یکی تخم آقا شیره رو ناکت میکنه! شیره دیگه پاک شاکی میشه، با چشمای خون گرفته میگذاره دنبال ترکه... اون بدبخت هم در عین اینکه داشته با همه وجود میدویده، داد میزنه...بابا بــکـــشــــش! بـــکـــشـــش!! لره دوباره نشونه میگره، ...بنگ! اینبار کیر اقا شیره کنده میشه! ترکه شاکی میشه، داد میزنه: بابا این میخواد منو بخوره، نمیخواد که بکنه!!! (فرستنده: مدیر جنده خانة صداقت)

ترکه میره میوه فروشی میگه: ‌آقا بی زحمت یه کیلو انگور بده. ‌فروشنده هم ازون آدمهای مذهبی بوده، میگه: نگو انگور، بگو میوه بهشتی! بعد ترکه میگه: ‌آقا دو کیلو هم سیب بدین. یارو میگه: نگو سیب، بگو جمال محمد! بعد ترکه بادمجون میخواسته، میگه: بی زحمت ‌یه کیلو هم کیرِ بلال حبشی بدین!!!

به رشتیه میگن اعضای خانوادتو نام ببر، میگه: صاایران، امرسان، موبایل، آمریکا!! میگن: مرتیکه این کس‌شعرا چیه میگی؟! رشتیه میگه: آخه شما نمیدونی؛ صاایران دختر کوچیکمه، هر روز بهتر از دیروز! امرسان دختر بزرگمه، زیبا جادار مطمئن! موبایل خانمه، که هیچ وقت در دسترس نیست! آمریکا هم خودمم، که هیچ غلطی نمیتونم بکنم!!! (فرستنده: امیر معروف به چراغعلی)

اگه میخواید بیشتر شاد باشید !!! از وبلاگ نمکدون دیدن کنید  
http://www.neo2020.blogfa.ir



 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 3  بازدید

بازدیدهای دیروز:6  بازدید

مجموع بازدیدها: 4923  بازدید


» ?پیوندهای روزانه «
» اشتراک در خبرنامه «